آهان وايسا يه چيز خفن برات تعريف کنم که ديشب چه بلايي سر مهدي خوشکله اين رفيقمون اومد:
من و سينا و  بقيه بچه ها که شما نمي شناسيدشون، ولي در آينده اونا رو بهتون معرفي مي کنم. تا بفهميد رفيق يعني چي ...
آره خلاصه نشسته بوديم تو کافي شاپ منتظره اين مهدي بوديم، هر چي ساعت رو نگاه مي کرديم ديديم نه بابا اين پسر اومدني نيست، برو بچس هم انقدر ريختن بالا، کافي شاپ سعيد ژينگولو تعطيل کردن.
آقا وقتي هم اومد يه چيز گفت که فلان جاي سينا فر خورد!. هيچي ديگه، مي گفت تو راه چند تا دختر خفن خلاف دودرش کردن و پول مولاشو دودر کردن! آره بابا کجاشو ديدي الآنه دخترا خيلي پيشرفت کردن، دارن رو دست ما بلند مي شن. مهدي خوشکله مي گفت با چاقو و زنجير و فلان وفلان تهديدش کردن، اونم يه جاي خلوت!  (دهن همشون سرويسه)
الان از اين باندا زياد شده، نزديکاي محرم ما چند تاشونو حسابي ادب کرديم ... انتهاي شهرک غرب ... يادمه اسم دوتاشون ژيلا و ثريا بود، حالا جالب تر اين که اينا باسه باندشون اسم هم مي ذارن، مثلاْ انسانهاي گرگ نما يا ...
اگه طالب بوديد يکي از اين باند ها رو بهتون معرفي مي کنم. هر کي خواست بگه تا شماره تلفن يکي از بچه هاي باند رو بهش بدم ...