Site hosted by Angelfire.com: Build your free website today!

My Home Page

My Favorite things about Angelfire.

My Favorite Web Sites

Angelfire - Free Home Pages
Free Web Building Help
Angelfire HTML Library
HTML Gear - free polls, guestbooks, and more!

<<<آريوبرزن>>> }} چو ايران نباشد تن من مباد بدين بوم و بر زنده يک {{تن مباد 200سال بود که کوروش سلسله ي هخامنشيان را بنياد گذاشته بود .200سال بود که کشور ما نيرومندترين کشور جهان به شمار مي رفت. تخت جمشيد با عظمت و شکوه خيره کننده اش مرکز فرمان روايي اين سرزمين قدرتمند بود. در ميان اين همه شکوه و جلال ناگاه تند بادي سهمگين از سوي باختر وزيدن گرفت.اسکندر، مردي شهرت طلب ، از سرزمين مقدونيّه قدم بر خاک ايران گذاشت و با لشکري بي کران به سوي قلب کشور ما روآورد.اميد ها به يک باره به نوميدي گراييد.آيا بايد به همين سادگي اجاره داد تا بيگانگان سرزمين ما را لگد کوب سم اسبان خود سازند؟!هرگز!هرگز!ميهن دوستان تا آخرين قطره ي خون خود در برابر دشمن ايستادگي خواهند کرد. اسکندر با لشکر عظيم خود قسمتي از خاک ايران را در نور ديده بود و به سوي تخت جمشيد ميتازيد.براي ورود به فارس او و يارا نش مي بايست از گذرگاهي تنگ در ميان کوه هاي سر به فلک کشيده بگذرند.ازاين روآريو برزن،سردار دلاور ايراني ،تنها چاره را آن دانسته بود که در اين گذرگاه ، راه رابر اسکندر و ياران بي کران او بگيرد.آفتاب تازه تاريکي شب را زدوده بود که آريو برزن ، سوار بر اسبي زيبا و نيرومند ، لشکر خود را از آن سوي کوه به بلند ترين نقطه ي آن پيش راند.اسب سردار با يال هاي فرو ريختهودم بر افراشته پيش از اسب هاي ديگر،سوا خود را به بالا مي کشيد ، هر چند گامي که بر مي داشت ،بادي در بيني مي افکند، نفس را به تندي بيرون مي داد وسر را به بالا مي کشيد واين چنين آشفتگي و بي تابي خود را آشکار مي ساخت. گويي او نيز از سرانجام ناگوارامّا پر شکوه سوار خود آگاه است. وقتي آريوبرزن و همراهان به بالاي کوه رسيد ند، سپاهيان اسکندر وارد گذرگاه شده بودند.در اين وقت آريوبرزن دستور داد تا سربازانش سنگ هاي بزرگ از بالاي کوه به پايين درغلتا نند. سنگ ها با قوّتي هر چه تمام تر به پايين کوه مي غلتيد ند و در ميان سپاه اسکندر مي افتادند يا در راه به برآمدگي يا سنگي ديگر برخورد مي کردند و خرد مي شدند و با شدّتي حيرت آور در ميان مقدوني ها فرو مي آمدند وگروهي را پس از گروه ديگر نقش زمين مي ساختند.اسکندر که تا آن لحظه در هيچ جا مانعي بر سر راه خود نديده بود، غرق اندوه گرديد و فرمان عقب نشيني داد و در حالي که در هر لحظه تني چند از سپاهيانش به خاک مي غلتيدند به جلگه بر گشت. در اين هنگام يکي ار اسيران_جنگي که در سرزمين بيگانه گرفتار شده بود_، به اسکندر پيغام داد که من از پيش به اين سرزمين آمده ام و به اوضاع اين نواحي آگاهي دارم.راهي مي شناسم که سپاه تو را به بالاي کوه ميرساند. وقتي که شب از نيمه گذشته و تاريکي همه جا سايه افکنده بود ، اسکندر، در حالي که قسمتي از سپاه خود را در جلگه باقي گذاشته بود ، در راهي که اسير نشان داده بود پيش روي کرد. آفتاب هنوز فروغ زرّين خود را بر کوه و جلگه نتابانده بود که سپاهيان آريوبرزن در يافتند که دشمن از هر سو آنان را احاطه کرده است. آيا بايد تسليم شد و چيرگي دشمن را بر خان و مان ديد و مذلّت و خفّت را به جان خريد يا جنگيد و خاک وطن را از خون خود گلگون کرد؟! دليران ايران راه دوم را بر گزيدند. آنان نه تنها تسليم نشدند بلکه نبردي کردند که پس ار 2300 سال هنوز خاطره ي آن در يادهاست. نبرد دلاوران ايراني شگفت آور بود. حتّي آنان که سلاح نداشتند به سپاه دشمن حمله مي کردند و مي کشتند و کشته مي شدند.آريو برزن با معدودي سوار و پياده خود را به سپاه عظيم دشمن زد.گروهي بسيار از آنان را به خاک افکند و با اين که بسياري از سربازان خود را از دست داد ، توانست حلقه ي سپاه دشمن را بشکافد.او مي خواست زود تر از دشمن خود را به تخت جمشيد برساند تا بتواند از آن دفاع کند. در اين هنگام آن قسمت از سپاه اسکندر که در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت. در آن جا نيز آريوبرزن، اين سردار شجاع ، بي باکانه بر دشمن حمله کرد. خود و سپاهيانش چندان جنگيدند که همگي کشته شدند و نموداري از شجاعت و از جان گذ شتگي در راه ميهن را براي آيندگان به يادگار گذاشتند. آري اين است سرگذشت او. او که براي ميهنش حتي از جان خويش دريغ نکرد ولي حيف که نام او مانند تمام شهيدان روي ديوار ها نيست . به راستي چرا مي خواهند ما را از تمدن خويش دور کنند و وظيفه ي ما چيست؟؟ شما ميتوانيد نظرات خود را به دست ما برسانيد: موفق باشيد. Yahoo Id:(Ariou_Barzan) Email:mamalzare@yahoo.com محمد زارع(آريو برزن) بهار 1383

Email: mamalzare@yahoo.com