Site hosted by Angelfire.com: Build your free website today!
بازگشت به صفحه اول

شعر امروز

راهي جدا خدايا از راه زاهدان ده
جايي ميان رندان جمعی ز شاهدان ده
در اين سراي هستي من جز تو کس ندارم
سود است با تو جانا سوداي بی زيان ده
گويند کيميا مي يابند در خم تو
يک قطره ريز بر جان مستي جاودان ده
ديدم که گفت مستي در اوج تنگدستي
گر غرقه ي گناهي بر لطف او گمان ده
اين دل ندارد آرام از شوق و اشتياقت
از بهرچاره ي دل يک پند از مغان ده
شب بس دراز گشته سرگشته و ملولم
درياب حالم اي دوست نوري از آسمان ده
گفتا لسان غيبم روی از درت نتابم
برجان بي پناهم در خانه ات امان ده
من کشته ي نگاهت آتش گرفته زآهت
باد صبا به راه است خاکسترم به آن ده
گم گشته ام چو آرش زين راه بی نهايت
يا رب به من نشاني زان ملک بي نشان ده
بازگشت به صفحه اول

format: UNICODE(UTF-8)